الهی نسوزی، تو گفتی بسوزم
گذاشتی که هر شب به ره چشم بدوزم
من از گریه هر شب یه دریا می سازم
همه زندگیمو به چشمات می بازم
صدای دلم رو، تو نشنیده رفتی
خرابت بگشتم، کلامی نگفتی
تو را می سپارم به دست خدایم
فقط او شنیده همیشه صدایم
تو را می سپارم به دست خدایم
فقط او شنیده همیشه صدایم
یه شب عاشقانه برات گریه کردم
تو هرگز ندیدی به لب آه سردم
تو با بی وفایی به خاکم نشوندی
من ساده دل رو به غربت کشوندی
نمی بخشمت من! ببین روزگارم
ببین از جدایی چه بر سینه دارم